کتاب دیوان امام مجموعه اشعار امام خمینی (س) ،اشعار امام خمينى، سرشار از نكتهها و اصطلاحات عاشقانه و عرفانى است. او با بهرهگيرى وسيع از اصطلاحات عرفانى در دورانى كه اين اصطلاحات از سوى برخى متشرعين مورد هجمه و در معرض تهمت بود، جانى تازه به عرفان بخشيد و موجب تبرئه و احياى عرفاى راستين گرديد و از سوى ديگر به جهت شخصيت الهى و قابل ستايش خود و روى آوردن به عرفان حماسى، پويا و حركتآفرين كه به پيروزى و هدايت مقتدرانه انقلاب اسلامى در جهان منجر شد، عرفان اسلامى را از كنج انزوا و جنبه شخصى و درونى صرف، بيرون آورد و آن را با مفاهيم متعالى خود در سطح جامعه عمومیت داد كه آثار و بركات اين انديشه بزرگ، نه تنها در ايران، بلكه در ميان مسلمانان مبارز كشورهاى ديگر بهوضوح جلوهگر است.
شعر امام خمينى، بازتاب احساسات، عواطف و افكار او و متعلق به لحظات خلوت و انس با خداست. در آيينه شعر امام، صفاى درونى عرفاى راستين، آرامش قلبى مؤمنين و اميد به آيندهاى عارى از ظلم و بىعدالتى را مىتوان حس كرد.
غزل: بيشترين قالب شعرى مورد استفاده امام، غزل است كه در آنها از نظر سبک شناسى، اغلب، از غزلهاى حافظ شيرازى تأثير پذيرفته است.
مهمترين موضوع مطرح شده در غزلهاى امام، مباحث عرفانى و بيان عشق به معشوق و معبود حقيقى است؛ با اين تفاوت كه عرفان امام(ره)، عرفانى حماسى، پويا و حركتآفرين است، نه تصوف راكد خزيده در كنج خانقاه و بريده از مردم. او در غزلياتش طبق سنت غزلسرايان عارف، در حد وسيعى از اصطلاحات عرفانى بهره جسته است؛ اصطلاحاتى چون: عشق، عاشق، معشوق، ساقى، مىخانه، ساغر، باده، مست، زلف، خال، رخ، لب، خرابات، ميكده، دير مغان، بت، بتخانه، رند، پير خرابات و دهها مورد ديگر.
روى آوردن امام(ره) به وادى شعر، آن هم قالب غزل كه در آن مسائل عاشقانه مطرح مىشود و بالاتر از آن، استفاده او از اصطلاحات عرفانى خاص، يكى از ويژگىهاى اوست كه خدمتى بسيار بزرگ به عرفان عاشقانه و عاملى براى تبرئه و احياى عرفان راستين به حساب مىآيد كه از سوى ظاهربينان مورد تكفير و تحقير قرار مىگرفت.
او عقيده دارد جمال يار، بىپرده ظاهر است، پس عيب از ماست كه نمىبينيم:
عيب از ماست اگر دوست ز ما مستور است ديده بگشاى كه بينى همه عالم طور است
هر كُجا پا بنهى حُسن وى آنجا پيداست هر كُجا سر بنهى سجدهگه آن زيباست
رباعى
رباعيات حضرت امام(ره) نيز – جز چند مورد معدود – در خدمت تبيين مباحث عرفانى است كه در اغلب آنها ضمن دعوت به طلب يار و برشمردن موانع راه سلوك، از فراق معشوق شكوه و آرزوى وصال او را مىكند:
از هستى خويشتن رها بايد شد از ديو خودى خود جدا بايد شد
آن كس كه به شيطان درون سرگرم است كى راهى راه انبيا خواهد شد
اى مرغ چمن از اين قفس بيرون شو فردوس تو را مىطلبد مفتون شو
طاووسى و از ديار يار آمدهاى يادآور روى دوست شو مجنون شو
اى ديده نگر رخش به هر بام و درى اى گوش صداش بشنو از هر گذرى
اى عشق بياب يار را در همه جا اى عقل ببند ديده بىخبرى
تا كوس انا الحق بزنى خودخواهى در سر هويتش تو ناآگاهى
بردار حجاب خويشتن از سر راه با بودن آن هنوز اندر راهى