عزیز در یک آن،پشت سر هم سه نفر اول صف را صدا زد. آن سه نفر دویدند طرف دفتر. ایاز با هیکل سبکی که داشت از هول، دو قدم جلوتر زمین افتاد. بعد باهمان شتاب برخواست؛ کف دستش را سنگ ریزه بریده بود و خون میآمد به شلوارش مالید و با پشت دست دیگر، بینی اش را خاراند.
آقای مدیر گفت : «حالا همین طور مرتب و با صف بدون سرو صدا بروید به خانه! ساعت چهار و ده دقیقه هم از وقت گذشته!»
مجموعه داستان جاده خاکی
وضعیت
موجود در انبار
کد محصول 16427
محمود لقمه ای را از پای دیگران برداشت و خاکش را در هوا تکاند! بعد آن را بوسید، روی چشم ها گذاشت و مقابل صورت گذاشت و عمیق بو کشید.بوی…
معرفی محصول
مشخصات
- وزن 0.061 کیلوگرم
-
مولف
محمد علی گودینی
-
ناشر
موسسه چاپ ونشر عروج(وابسته به موسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی (س)
-
رده دیویی
ج8فا3/62
-
تعداد صفحه
52
-
تعداد جلد در دوره
1
-
نوع جلد
شومیز
-
قطع
رقعی
-
تاریخ چاپ
1398
-
نوبت چاپ
اول
-
کد م
3010
-
شابک
ISBN:978-622-6978-11-8