به یاد ارتفاع کوچه که میافتم، قلبم هری پایین میریزد و تنم مور مور میشود. محرم میگوید: «مادر، چطور برویم آن طرف؟ خطرناک است! ممکن است از همان بالا بیفتیم توی کوچه»
مادر میگوید :«باید باباتان نجات پیدا کند. نباید دستگیر بشود بابات باید این اعلامیهها را ..»
نردبان خیلی سنگین است. هرچه زور داریم، توی بازو جمع میکنیم با هر زحمتی هست، نردبان را به پشت بام مییریم.خانه ما، در قسمت قدیمی شهر است.
بام خانه های اطراف، همه کاهگلی است. تنها تک و توکی از خانه ها شیروانی دارند.
مجموعه داستان بسته عجیب
وضعیت
موجود در انبار
کد محصول 16426
چیزی نمانده بود از وحشت بیفتم زمین. مأمور دستش را کرد زیر پیراهن مصطفی و بقیه اطلاعیه ها را بیرون کشید و با دقت، پشت و روی همه آنان را…
معرفی محصول
مشخصات
- وزن 0.087 کیلوگرم
-
مولف
ابراهیم حسن بیگی
-
ناشر
موسسه چاپ ونشر عروج(وابسته به موسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی (س)
-
رده دیویی
ج8فا3/6208
-
تعداد صفحه
80
-
تعداد جلد در دوره
1
-
نوع جلد
شومیز
-
قطع
رقعی
-
تاریخ چاپ
1398
-
نوبت چاپ
اول
-
کد م
3011
-
شابک
ISBN:978-622-96206-9-4